محل تبلیغات شما
اونچه که این روز ها باهاش درگیرم ترسِ.
ترس از دوماه دیگه یه همچین روزی و حسی که دارم.
تصاویر ذهنی م از آینده اونقدر زیبا،دقیق و واضحه که حس میکنم خیلی نامردم اگر بهش نرسم.
دیروز صبح با ته تغاری رفتیم حلیم خوردیم و چون خوشمزه نبود بعدش رفتیم کله پاچه هم خوردیم!
و امروز صبح ،سالی یهو مشاوره ها رو انداخت عقب و دوساعتی رو که وقت داشتیم با بغل دستی رفتیم دانشگاه پیش ته تغاری!
سرکلاس مقدمات و ماکت و طراحی کافه!

 

اگر جایی برای غرغر کردن می داشتم.

هرشب یک ساعت با خودم.

که نظاره گر باشم نه روایت گر...

رفتیم ,تغاری ,ته ,رو ,گر ,صبح ,خوردیم و ,ته تغاری ,عقب و ,انداخت عقب ,رو انداخت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها